زبانحال امیرالمؤمنین علیهالسلام در شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
صدف چشم من از داغ تو گوهر بار است چه كنم؟! كار علی بیتو به عالم، زار است! اشـتـیاق تو مرا میكـشد از خانه برون ورنه از خانه برون آمدنم، دشوار است! موقـع آمد و شد، فاطـمـه جان! میبـیـنم دیـده زینب تو مـات در و دیـوار است! به گـواهی شب و، زمزمه مرغ سـحـر اهل یثرب همه خوابند و، علی بیدار است روز در خانه، پـرستار حسین و حـسَنم كمكم كن! كه نگهداریشان دشوار است! یـاد آن روز كه بـا زیـنب تو میگـفـتـم: دخترم! گریه مكن! مادرتان بیمار است! چاه داند كه به من، عمر چسان میگذرد قصّه، كوتاه كنم ورنه سخن بسیار است |